مارکسیسم فرهنگی

مارکسیسم فرهنگی یک شاخه از ایدئولوژی مارکسیسم است که اساسا توسط جوامع مخفی آلمان باواریا بنیان گذاری شد، و مخاطبانی در مکتب فرانکفورت در آلمان که منشا آن به دوره های اخیر قرن بیستم بر می گردد، پیدا کرد. مارکسیسم فرهنگی شامل بیشتر تئوریهای اساسی نظریه نقد می شود که به عنوان اصلاحات سیاسی تا به امروز ادامه داشته است. در بدترین حالت، ملاحظات سیاسی فرقی با گفتارنو اورول  ندارند؛
گفتارنو به بیان، گفتاری ساختگی یا زبانی فراساخته اطلاق می‌شود که ابتدا در کتاب علمی-تخیلی۱۹۸۴ نوشته جرج اورول نویسنده انگلیسی از آن استفاده شده‌است. در این کتاب، گفتارنو گونه ویژه‌ای از شیوه بیان و کاربرد زبان و کلمات است که توسط حکومت تمامیت‌خواه ساخته، پرداخته، استفاده و ترویج می‌شود. در این جامعه بشدت بسته و نیز تحت کنترل و نظارت، از یک سو سرسپردگی و فرمانبرداری محض از رهبر (برادر بزرگ) و از جانب دیگر نفرت و خشونت نسبت به مخالفان و دشمنان تبلیغ می‌شود. ابزار توسعه این منش فکری و فرهنگ رفتاری، گفتارنو است. تلاشی برای تغییر روش فکر کردن افراد توسط اجبار و القای روش های صحبت کردن. این ایدئولوژی واکنش روشنفکران مارکسیست اروپایی بود که به دلیل شکستهای سیاسی اخیر ایدئولوژی مارکسیست اقتصادی سنتی مأیوس شده بودند.


ایده محوری مارکسیسم فرهنگی، نرم کردن و آماده کردن تمدن غرب برای مارکسیسم اقتصادی و یا رفتن به سمت سوسیالیسم، بعد از یک حمله مداوم و تدریجی به طبقه بندی گروه هاست، مانند هر کدام از نهادهای فرهنگی غربی؛ شامل مکاتب، ادبیات، هنر، فیلم، سنت مذهبی مسیحی یهودی، خانواده، اخلاقیات جنسی، اقتدار ملی، … .

حملات متداول سیستماتیک معمولا در قالب مفاهیم و آموزه های مارکسیستی، مبارزه ای بین طبقات ظالم و مظلوم است؛ اعضای طبقه اخیر (مظلوم) آنطور که ادعا می شود شامل زنان، اقلیت ها، همجنسگرایان، و پیروان ایدئولوژی های غیر غربی هستند. مارکسیسم فرهنگی به عنوان شاخه ای از جهانی سازی توضیح داده می شود.


مانیفست کمونیسم مارکس بر روی منازعه بین بورژوا ( مالکین ابزار تولید ) و پرولتاریا ( طبقه کارگران )، تمرکز کرده است. در بین مارکسیست های فرهنگی، کتاب《دیالکتیک بیداری》 به عنوان یک متن محوری تلقی می شود. راه مؤثر برای مارکسیست های فرهنگی برای تحت تأثیر قرار دادن فرهنگ، شروع به نفوذ بر مکاتب و آکادمیست و در ادامه شستشوی مغزی دانشجویان.


هدف اصلی طبقه کنترل کننده: 
قبل و در حین جنگ جهانی دوم، برنامه های خورشید سیاه شروع به گسترش ایدئولوژی نازیها کردند به هدف کنترل ذهن، از طریق آزمایشات مهندسی اجتماعی که توسط همتاهای آکادمیک آلمان طراحی شد، که در واقع مشهورترین و مهمترین فیلسوف های آن زمان محسوب می شوند. این افراد به برنامه های خورشید سیاه و ایلومیناتی باواریایی متصل بودند، و از آنها برای نفوذ به معتبرترین نهادهای آکادمیک در سطح جهان استفاده شد، که از طریق گسترش ظریف اطلاعات غلط بود و به تدریج به عنوان برنامه های تحصیلی استاندارد در بیشتر کالج ها توسعه پیدا کردند. خیلی از این برنامه های مهندسی اجتماعی، کار خود را از نهادهای پژوهشگر و مکتب فرانکفورت شروع کردند که توسط برنامه های خورشید سیاه و مناسک شیطانی مورد استفاده قرار گرفتند تا بتوانند یک ایدئولوژی کمونیست جعلی را شکل و گسترش بدهند که در واقع به عنوان یک برنامه یوجنیستی طراحی شد.


جنگ های فرهنگی:
جنگ های فرهنگی حال حاضر از تاکتیک های کنترل ذهن خشن برای حمله به فردیت گرایی، استقلال و خودراهبری استفاده می کنند تا نسلی از متفکران غیر نقاد را شکل بدهند که به شکل اتوماتیک پیرو جمع می شوند، و با اجبار کورکورانه از سطح دیگری از سلطه جهانی اطاعت می کنند. تاکتیک مشکل، واکنش و راه حل طراحی شد برای رسیدن به دور دیگری از مارکسیسم فرهنگی یا سوسیالیسم که در دوره جنگ جهانی شروع شده بود، و برای اجرای کابوس ‌collectivist ( اجرای اصول اشتراکی ) شیطانی نظم نوین جهانی توسعه پیدا کرد.

لیزا رنی

۰۵ تیر ۱۴۰۳
سوالات کاربران در رابطه با حقایق پنهان ، بیداری ، معنویت
پیروزی الهه
پیروزی الهه