پوچگرایی Absurdism
همینطور که از دوران تاریکی خارج میشویم، به وضوح میتوانیم ببینیم که اشکال فکریِ نشأت گرفته از ذهنِ کنترل شده در واقعیت گذشته تا چه حد پوسیده و مخرب شده بودند. در حین این تغییر بزرگ، ساختارهای فکری مخرب به آرامی انسجام خود را از دست میدهند و نتیجتا آزادی بیشتری برای خارج شدن از نظامات و فرمهای فکری کنترل شده وجود خواهد داشت.
به همین دلیل آنهایی که بر ضد بشریت و توسعه آگاهی کار میکنند، ناامیدانه سعی دارند تا فرایند تجزیه شدن و از کار افتادن ساختارها را متوقف کنند، و اینجاست که ما به موضوع «پوچگرایی» میرسیم. پوچگرایی در مناسک شیطانی مشاهده میشود، به شکلی که یک الگوی تئوریک عمومی را همراه با اگزیستانسیالیسم و نیهیلزیم اخلاقی ارائه میکند. پوچگرایی با ضدیت با یک مفهوم معنوی، اساسا وجود و غایت روح را منکر میشود، و مهمتر اینکه آگاهی بالاتر را در رسیدن به اخلاقیات متعالیتر یا صلح کامل رد میکند.
پوچگرایی چه در مورد زندگی و چه در مورد مرگ بیان میکند که هر چیزی که وجود دارد در وضعیت رنج قرار دارد، و افراد را مجبور میکند تا در دنیایی زندگی کنند که تنها نیازها، امیال و خواستههای ضروری آنها مهم باشد، نه انسانها و همنوعانشان. این فلسفه، مهندسی اجتماعی فرهنگ مرگ را توسعه میدهد که توسط دستورکار بیگانگان منفی شکل داده شد، تا پوچگرایی را به اذهان جمعیتها القا کند تا اینکه حالت بیاعتنایی کامل نسبت به زندگی به وجود آید. بنابراین، آنها جوامع را تشویق به کشتار و کجرفتاری میکنند، تخریب و آشفتگی را توسعه میدهند تا این رفتارها نرمالیزه شده و در اجتماع پذیرفته شود.
این رفتار منفی، با آگاهی درونی فرد مقابله کرده و احساس رنج را افزایش میدهد، و این به نوبه خود فلسفه پوچگرا را تثبیت میکند. هر چقدر بشریت به سمت آشفتگی و تخریب بیشتر برود، واقعیت بیرونی پوچتر شده و باعث میشود تا «لوش» بیشتری تولید و در مناسک شیطانی جمعآوری شود. در فلسفه پوچگرا، پوچی از تناقض بین جستجوی فرد برای رسیدن به معنی و عدم وجود معنی در جهان پدیدار میشود. همینطور که موجودات به دنبال یافتن معنی در یک جهان فاقد معنی هستند، فیلسوفهای پوچگرا با جسارت اذعان دارند که انسانها سه راه برای حل و فصل وضعیت دشوار خود دارند. بدیهی است که هیچ یک از سه راه ارائه شده، ذاتا معنوی نبوده و یا بر مبنای اهدف الهی به دنبال تعالی روحی در زندگی نیستند. در عوض، فلسفه «پوچی» به تقلا و تمایل انسان به یافتن ارزش ذاتی و معنی در زندگی از یک طرف و عدم توانایی انسان برای یافتن آن اشاره دارد.
از این رو، پوچگرایی یک مکتب فلسفی فکری است که بیان میکند تلاشهای بشریت برای یافتن معنای اصیل، نهایتا به شکست منجر میشود (و بنابراین این تلاشها پوچ هستند)، چون میزان اطلاعات مطلق و قلمروی وسیع ناشناختهها باعث میشود تا رسیدن به شناخت قطعی غیر ممکن شود. به عنوان یک فلسفه، پوچگرایی در ادامه، طبیعت بنیانی پوچی را واکاوی کرده و اینکه چگونه افراد وقتی از پوچی آگاه میشوند، باید به آن پاسخ گویند. فیلسوف پوچگرا آلبر کامو بیان میکند که افراد باید شرایط پوچ و عاری از معنی وجود انسان را بپذیرند و در عین حال با بیاعتنایی به دنبال کشف و معنی باشند.
هنجارهای اجتماعی منعکس کننده تئاتر پوچی: برای به حداکثر رساندن بازدهی سلطه تدریجی دستورکار بیگانگان منفی بر سیاره از طریق جنگافزارهای روانی، هدف آنها نابود کردن عمدی هنجارهای متعادل اجتماعی و سیستمهای ارزشی انساندوستانه است، تا به این وسیله به شکل پنهان به ساختارهای سازمانی اجتماعی اصلی انسانها نفوذ کنند. هنجارهای اجتماعی بر مبنای ادراکات آشنایی است که رفتار اعضای یک جامعه تابع آنها است. هنجارها به عنوان نماینده آگاهی جمعی، به شکل مؤثری رفتار انسان را از طریق بازنماییهای ذهنی، کنترل و راهنمایی میکنند، و رفتار مناسب را تعیین میکنند. هدف دستورکار مخفی جریان اصلی، شکل دادن به هنجارهای اجتماعی و تبدیل آنها به افراطگرایی و تعصب است، تا «تئاتر پوچی» و رفتار پوچگرایانه را به وجود آوردند. اساسا شکل گیری یک حباب واقعیت عاری از معنی توسط از بین بردن ارزشهای انساندوستانه و مسئولیتپذیری شخصی و عقل سلیم، و شکستن جامعه و تبدیل آن به یک نقیضه تراژی-کمدی صورت میگیرد. پوچگرایی یک مکتب فلسفی است که بیان میکند وجود انسان عاری از معنی است، و بیهدف در جهانی آشفته سرگردان است. در چارچوب جنگهای فرهنگی که مبلّغ تئاتر پوچی هستند، تقلای اصلی، تمایل انسان برای یافتن ارزش ذاتی و معنی در زندگی و خدا است، در حالیکه هیچ معنی و خدایی نمیتوان یافت.
عواقب مخرب و خونبار جنگ جهانی دوم، نگاه پوچگرایانه را تحریک کرد تا غم و اندوه و نابودی انسان توجیهی منطقی یابد، و این باعث توسعه آن در بسیاری از جوامع جنگزده شد. برنامهدهی خودشید سیاه از دوران آسیبپذیر در تاریخ انسان برای اجرای اهداف خود سواستفاده کرد، از طریق آزمایشات مهندسی اجتماعی بسوی پوچگرایی. با استفاده از همین دستورالعمل، کووید تبدیل به دین جدیدی شده است. بدین گونه دنیای 3D ما مهندسی اجتماعی شد تا یک قطبش ذهنی کوتهبینانه را مبتنی بر ارضای حواس فیزیکی خالص و زیادهروی در خواستههای صرفا مادی ایجاد کند و جمعیتی را بسازد که از لحاظ معنوی ورشکسته هستند. وقتی در این برهه از جدایی خطوط زمانی به محیط بیرون نگاه میکنیم و با شگفتی میبینیم که چگونه بشریت به این نقطه از پوچگرایی رسید، میتوانیم بوضوح درک کنیم که این در حقیقت هدفی بود که کنترلکنندگان همیشه به دنبالش بودند. فرهنگی سطحی ایجاد شد برای شکل دادن ارزشهایی در جهت کسب قدرت و کنترل که تحت هر شرایطی اهداف و انگیزههای خودخواهانه را ارضا کند، و به آنهایی که کنترلی بر امیالشان ندارند و از همزادپنداری برخوردار نیستند پاداش دهد. وقتی هیچ ارزش و معنیای برای زندگی قائل نشویم، مسئولیتی هم وجود ندارد، و هیچ نوع ملاحظه اخلاقی در مواجه با تبعات اعمالی که مستقیما مربوط به رنج و درد فزاینده جهان و انسان است هم وجود نخواهد داشت، مانند اتفاقاتی که در جنگ جهانی دوم رخ داد. بنابراین، این شرایط اجتماعی پوچگرایانه عمدا یکپارچگی را از بین میبرد تا رفتارهای روانپریشانه صورت گیرد، و تعامل انرژتیک با بسیاری از سیستمهای 3D فاسد بطور فزایندهای سخت میشود. پادزهر رفتار پوچگرایانه که ساتانیزم را تغذیه میکند، عمل و رفتار بر اساس اخلاقیات است. بسیاری از فلاسفه خِرد باستانی در ارتباط با اخلاقیات و شرافت رسالههای عمیقی نوشتهاند، و مهمتر اینکه اخلاق بر اساس قوانین طبیعی جهان است، مکانیزمهایی که برای راهنمایی افراد باقی ماندهاند. اگرچه هیچ ملاک مطلقی نمیتواند برای برچسب زدن و تعریف و توصیف طبیعت اخلاقیات وجود داشته باشد، چون هر فردی میتواند خودش جنبهها و ابعاد مختلف اخلاقیات را تفسیر کند. به همین خاطر هر فرد باید معنی درست اخلاقیات شرافتمندانه را در قلب و روح خودش بیابد. در انتها نقلقولی الهام بخش از مارکوس اورلیوس ارائه میشود که ارزش اخلاقیات را ترسیم میکند:
“ وقت را بیش از این با بحث درباره اینکه انسان خوب چیست تلف نکنید. یک انسان خوب باشید.“
https://energeticsynthesis.com/resource-tools/blog-timeline-shift/3777-absurdism