ترمیم دی ان ای
دی ان ای لیرایی:
با نابودی گهواره لیرا در جنگهای تمدن لیرایی با گروههای اوریون، سطح آگاهی آواتار در ماتریکس زمان کیهانی ما نابود شد. این جنگ های کهکشانی باعث آسیب و نابودی دی ان ای لیرایی شد که این دی ان ای در واقع تجلی ماتریکس سیلیکات بود و ظرفیت زندگی به عنوان انسان آواتار کریستال را داشت. این خط زمانی در نابودی سیاره های لیرا در واقع جایی بود که بذر جنگهای کهکشانی کاشته شد، جنگهایی بر علیه دی ان ای و آگاهی انسان، جنگهایی که در آنها، آگاهی ضد مسیح برعلیه آگاهی کریستوس در این سیستم کیهانی شورش کرد. دی ان ای اصلی که در طول جنگ های لیرایی با گروههای اوریون و متعاقبا نژادهای خزنده از بین رفته بود در حال بازیابیست. شبکه درخت ۱۲ شاخه توسط تمدنهای لیرا-سیریوس طراحی شد تا به بازیابی آواتار کریستوس ماتریکس سیلیکات اصلی انسان در جهان های هارمونیک کمک کند. برای انجام این کار لزوما باید به خطوط زمانی گذشته برگشت تا کدها بازیابی شوند و آسیبهای جنگ های اوریون از خطوط زمانی آینده ترمیم شود.
یکپارچه سازی هویتهای مختلف:
به مرور که بیدار می شویم، به یک آگاهی چندبعدی دست پیدا می کنیم و سطوح مختلف آگاهی را درک می کنیم. ما انسانها تنها محدود به شخصیت های روی زمین نیستیم. در واقع در بعد سوم گیرافتاده ایم و بر روی حواس پنجگانه متمرکز شده ایم. حواس بالاتر ما توسط یک شبکه الکترومغناطیسی نامرئی قفل شده که در حال حاضر با برداشته شدن این حصارهای فرکانسی، حواس بالاتر در حال فعالسازی هستند.( دیدن نور، جرقه، هاله، موجودات چندبعدی و …… از نشانه های این فعالسازی هست). این شبکه ها در واقع یک توهم برای انسانها ایجاد می کردند و از این طریق آگاهی انسانها کنترل میشد. این شبکه ها احساسات را کنترل میکردند و باعث میشدند که انسانها درک اشتباهی از خودشان داشته باشند. و از این طریق ما در بعد سوم گیر می افتیم و تنها پهنای باند محدودی از واقعیت را درک می کنیم. ما تنها محدود به زندگی روی زمین نیستیم، ما در واقع موجودات چندبعدی هستیم که در هر یک از ابعاد وجود داریم. اساسا تعداد ابعاد نامحدود هستند. ما انسانها از چندین هویت مختلف در ابعاد مختلف ساخته شده ایم، و در هر بعدی فقط دارای یک جنبه از آگاهی کلی هستیم.
مثلا اگر ابعاد را به ۱۲ بعد محدود کنیم، در بعد دوازدهم ما هویت شخصی نداریم و از خود تجربه ای جدا از کل نداریم و در این بعد، در واقع جزئی از یک کل هستیم. اما در بعد سوم، خودمان را به عنوان یک موجود فیزیکی متراکم تجربه می کنیم که در یک دنیای فیزیکی زندگی می کند. در سطوح و ابعاد دیگر، ما یک تجسم فیزیکی و شکل کاملا متفاوتی از چیزی که هم اکنون روی زمین هستیم داریم، یعنی در هر بعدی با توجه به سطح فرکانس، دارای یک بدن متفاوت هستیم. در حال حاضر داریم از یک خواب خلسه گونه بیدار میشویم و شروع می کنیم به سفرهای اختری و تجربه این ابعاد مختلف و دسترسی به انرژی هویتهای مختلف در ابعاد گوناگون. با انجام این سفرها، اجازه میدهیم تا این فرآیند تبدیل و تغییر انجام شود. در واقع این پروسه باعث یکپارچگی هویتهای چندبعدی میشود که «تناسخ کامل» نام دارد.
ما میتوانیم در حین مراقبه، رویا یا رقص، تجربه هایی از هویتهای چندبعدی خود داشته باشیم. مراقبه، رویا یا رقص در واقع حالتهایی هستند که در آنها ذهن منطقی خاموش شده و این فرصت را به ما میدهد تا با ارتباط با ابعاد دیگر، با جنبه های مختلف روحمان ملاقات کنیم. به مرور که هویتهای مختلف را یکپارچهسازی می کنیم، تاریخچه مختصری از هرکدام از هویتها به ما داده میشود و قادر میشویم تا به روحمان وصل شیم و از آن اطلاعات دریافت کنیم. با ادامه این روند، یک سری کدها که در دی ان ای مخفی شده بودند، فعال میشوند. اغلب در حین مراقبه با اشکال ستاره مانند برخورد می کنیم که در واقع همان کدها در بدن نوری هستند. این کدهای ستاره ای شکل، شبیه به الگوهای پیچیده دانه های برف هستند که از طریق امواج فوتونیک نوری به ما میرسند. با فعال شدن کدهای ستاره ای، دی ان ای فعال میشود و اطلاعات روح بازیابی میشوند، و ما قادر به ساخت یک بدن نوری میشویم که میتواند همه کدهای ستاره ای مربوط به همه هویتهای چندبعدیمان را حمل کند. هستی و هرچیزی که درونش هست، در یک مسیر تکاملیست و یک هماهنگسازی وسیع برای کسانی که آماده هستند وجود دارد. قسمت بزرگی از این آماده سازی، شامل ترمیم و ایجاد تعادل در کیهان میشود. ما فراخوانده شدیم تا هرچیزی که از تعادل خارج شده را به سمت هارمونی ببریم تا تکامل مسیر خودش را طی کند.
۲۱ دسامبر ۲۰۱۲:
تا قبل از این تاریخ، زمین یک سیاره زندانی بود. در واقع یک مانع فرکانسی در اطراف زمین وجود داشت که مانع از رسیدن اطلاعات و آگاهی از ابعاد و جاهای مختلف کیهان به زمین و انسانها میشد. این مانع، یک حصار فرکانسی است که موجودات فرازمینی با جهت گیری منفی در زمان سقوط آتلانتیس در اطراف زمین قرار دادند تا ماتریکسی که ما در آن زندگی می کنیم را کنترل کنند. به دلیل این مانع فرکانسی، انسانها در یک حالت خلسه هیپنوتیزمی قرار داشتند و تحت کمترین آگاهیها عمل میکردند. اما از تاریخ ۲۱ دسامبر ۲۰۱۲, پالسهای کهکشانی از مرکز کهکشان در حال از بین بردن این مانع هستند و این مسئله باعث شده اطلاعات خیلی بیشتری به ما برسد. به همین دلیل هست که شاهد بیداری انسان های زیادی بعد از ۲۰۱۲ هستیم.
بدن نوری همان هاله انرژی انسان است که آگاهی را از قالبی هولوگرافیک عبور میدهد و باعث ایجاد تظاهرات مادی در واقعیت زندگی ما می شود. بدن نوری متشکل است از لایه های درهم تنیده ی فرکانسهای الکترومغناطیسی بیشماری ( امواج نور و صدا) که هویت های هوشی آگاهی عامل در هر یک از لایه های چندبعدی موجود در Universal Time Matrix را میسازند. بدن نوری، هویت و حافظه آگاهی ما را در طول زمان نگه داشته و کدهای نوری زنده ی طرح ساختار ما را حفظ کرده و ارتباط و اتصال مستقیم ما را با خود برتر یا منبع ایجاد می کند. بدن نوری دارای سه سطح اصلی است:۱- شبکه درخت دوازده شاخه ای و بدن های سه گانه افقی۲- کلیدهای کریستال چاکرا، خطوط محوری، ساختار نادی ۳- سیستم چاکرا
ماتریکس نوری:
ما در حال تجربه فعالسازی منشورهای نوری هستیم که در مرکز هر کدام از سلولهای بدن وجود دارد. با فعالسازی این منشورهای نوری، یک سیستم عصبی جدید ایجاد میشود و این به شکل همزمان تحت تاثیر تغییرات شبکه زمین قرار می گیرد. وقتی که این پروسه کامل شود، همه سیستمهای سیاره زمین با یک نور فرکانس بالا تحریک و برانگیخته میشوند (یعنی از نور تغذیه می کنند). این عامل باعث ایجاد یک ماتریکس نوری در داخل کالبد فیزیکی انسان و سیاره زمین میشود. با کامل شدن این ماتریکس، تغییر بزرگی در واقعیت چندبعدی بوجود میاد.
با رسیدن انرژیهای جدید از مرکز کهکشان به چاکراهای زمین، و انتقال آنها به کالبدهای انسانی، این انرژیها به شکل الهامات ناگهانی متجلی میشوند و باعث ایجاد تغییرات فکری، احساسی و حتی فیزیکی میشوند. حتی گاهی اوقات این انرژیها به سمت یک فرد خاص متمرکز هستند و باعث ایجاد تغییرات بزرگی در میدان آگاهی فرد میشوند. الهامات ممکن است به شکل رویاها، دریافتها یا تفکرات خلاقانه خودانگیخته متجلی شوند.
تغییر ماتریکس کالبد انسانها در پروسه صعود:
در پروسه صعود، آگاهیهای برتر از ابعاد بالا به ما کمک میکنند تا بتوانیم تغییرات را بهتر انجام بدهیم. به همین دلیل ممکن است گهگاهی حضورهایی را حس کنیم. ممکن است احساس سوزش در فرق سر داشته باشیم. انرژی این آگاهیها بسیار ظریف است و برای ما سخت است که در محیطی با پارازیتهای مختلف بتوانیم متوجه آنها بشویم. در واقع این آگاهیها مشغول ایجاد ماتریکس جدیدی برای ما هستند. آنها میدانند که ماتریکس بدن ما نیاز به ترمیم، ارتقا و بازطراحی دارد و این کار را از طریق ابزارهای اثیری انجام میدهند. با طراحی دوباره کالبدهای اثیری و همراستا کردن آنها با ماتریکس نوری، ما می توانیم در سطح زیراتمی وارد وحدت شویم. اساسا بدنهای جدیدی برای ما طراحی میشود که با استفاده از آنها ما میتوانیم با ارتعاشات نور هماهنگ شویم.
ماتریکس نوری، به شکل غیرفعال در سلولهای بدن ما وجود دارد و از این طریق فعال میشود. ما قادر خواهیم بود از طریق این کالبدها در سرعت نور، ارتعاش کنیم. در حال حاضر در موقعیتی هستیم که همه چیز در حال تغییر و دگرگونیست، هم در جنبه های فردی و هم جمعی و سیاره ای و دلیل همه این تغییرات در واقع اتمام چرخه قبلی و شروع چرخه جدید و وارد شدن زمین به یک دوره جدید است و با رسیدن انرژیها و آگاهیهای جدید اساسا همه چیز تحت تاثیر قرار می گیرد.پروسه بیداری و صعود در حقیقت یک فرآیند پیچیده کوانتومی است که حرکت آگاهی از طریق فضا و زمان را کنترل می کند. آگاهی در واقع انرژیست، همانطور که انرژی در واقع آگاهی هوشمند است. وقتی که انرژی تغییر می کند، آگاهی ما هم دچار تغییر میشود.
فضا و زمانی که ما روی زمین میشناسیم هم دچار تغییر میشود و ما بسمت خط زمانی آینده حرکت می کنیم. وقتی تدریجا در معرض فرکانسهای فعالسازی کالبدهای اختری قرار بگیریم، سیاره ما به بعد بالاتر و سطوح فرکانسی بالاتر منتقل میشود مدل چند بعدی واقعیت را میتوانیم از طریق مطالعه ماتریکس زمان جهانی و درخت زندگی کیهانی تصور کنیم. تغییر در فرکانس همه موجودات سیاره باعث تغییر فرکانس خود سیاره شده و سیاره با تاثیر جمعی انرژیهای درحال تغییر هماهنگ می شود. و در این میان آشنایی با اتفاقات و تغییراتی که هم از لحاظ فردی و هم از لحاظ جمعی و سیاره ای می افتد، لازم و ضروریست.
میدانهای مورفوژنتیک:
میدان مورفوژنتیک در واقع نقشه ایست که شکل و فرم را به شکل اطلاعات در خودش نگه میدارد و شامل ساختارهای آگاهی به شکل نور و صدا هست و مشخص می کند که هر شکلی از آگاهی، چطور متجلی میشود و هم در سطح زیراتمی و هم در سطح کیهانی وجود دارد و اساسا قسمتی از مکانیزم خلقت است. همه اشکال ماده و آگاهی، که شامل کالبدهای انسانی و سیاره ای میشود، از طریق این میادین متجلی میشوند که معماری و ساختار این تجلی، شبکه ۱۲ شاخه ایست. این شبکه اساسا کیفیت کریستالی ماده_ انرژی را که شامل الگوهای خاص فرکانس هست، مشخص می کند. پس نقشه کالبد ما، همان میدان مورفوژنتیک است و این نقشه هم در سطح سیاره ای، هم در سطح کهکشانی، هم در سطح کیهانی و هم در سطح فراکیهانی وجود دارد. « همه سطوح این نقشه ۱۲ تایی؛ یعنی سطوح انسانی، سیاره ای، کهکشانی، کیهانی و … درهم تنیده اند و بهم اتصال دارند».
در طول ۵۰۰۰ سال گذشته سیاره ما تحت یک سیستم بسته bi_wave یا دو موجی عمل میکرده است. سیستم بسته به معنی اینست که سیاره به یک منبع محدود انرژی دسترسی داشته است. به دلیل همین سیستم بسته و منبع انرژی محدود، دزدی انرژی از انسانها و روابط انگلی در سیاره زمین بسیار افزایش پیدا کرد. این عدم تعادل انرژتیک توسط کنترل کنندههای زمین، عامدانه برنامهریزی شد تا روابط ارگانیک بین الکترون و پروتون و نرخ اسپین آنها، تحریف شود. این کنترل کننده های زمین، انرژی حیاتی را از طریق «سرقت کد خلقت» و معماری غیر ارگانیک به وسیله هندسه دو قطبی Vesica Pisces مهار می کردند. این معماری به سرقت رفته، در اختیار مکانیزم بیگانگان منفی قرار گرفت و این دو قطبی روی سیاره ما قفل شد، تا کد «تثلیث» یا اتحاد قطبیتها از دسترس خارج شود، این امر باعث بوجود آمدن الگوهای اسپین معکوس شد که آگاهی ما را در ابعاد مختلف دچار شکاف کرد. اما اکنون زمان مهار هندسه وسیکا پایسیس رو به اتمام است و ما مشغول یادگیری این هستیم که چگونه « موج سه گانه » را از طریق ادغام انرژیهای مونث و مذکر خلق کنیم و به انرژیهای میدان منبع دست پیدا کنیم.
از فوریه ۲۰۰۹ « زوجهای بذر ستاره ای» مکلف شده اند تا در پیشرفت معماری میدان سیاره کمک کنند تا میدان دوقطبی مهار وسیکا پایسیس را منحل کنند و برنامه شبکه معکوس سازی نفیلیم که مقر آن در پادشاهی متحده انگلستان است، منحل شود. در واقع استفاده این ساختارها روی سیاره برای جمع آوری و مکیدن و انتقال انرژی حیاتی و جنسی از انسانها و ارتقای برده داری و بدبختی جنسی بوده است. برای فائق آمدن بر این تحریف قطبیتی افراطی، این «زوج های بذر ستاره ای» سکویی می سازند برای خلق «میدان موج سه گانه» که اجازه میدهد وحدت تانتریک قلبی، حقیقتا اتفاق بی افتد. مکاشفه مستتر در این «ازدواجهای مقدس» شگفت انگیز است، زیرا از جنبه ها و ابعاد مختلفی به فرآیند صعود کمک می کند.
تاثیر میدان کوانتومی بر فضا-زمان:
در حال حاضر، کالبد سیاره ما در حال انجام یک بازسازی در تاروپود فضا-زمان است و خوب این مسئله طبیعتا باعث ایجاد تغییرات و بی نظمی هایی خواهد شد که میدان های کوانتومی را تحت تاثیر قرار خواهد داد. در نتیجه این تغییرات، الگوهای جدیدی از اختلالات الکترومغناطیسی، موانع یا آشفتگی در میدان جمعی بوجود می آید. میدان کوانتومی، که به عنوان «فضا-زمان داخلی» هم شناخته می شود، این تاثیرات را بر لایه های ساختار طرح اصلی منعکس می کند. ساختار طرح اصلی، در واقع ماتریس طرح اولیه است که لایه های میدانهای مورفوژنتیک را در زمین ایجاد می کند. گرید ورکرها اطلاع دارند که ساختار طرح اولی در میدان سیاره با تغییر تایم لاین کاملا در حال دگرگونیست، و به نظر میرسد که یک اتفاق خیلی متفاوت، فوقالعاده و در عین حال عجیب و غریب در میدان سیاره در حال انجام هست. به نظر میرسد یک طرح جدید آگاهی انسانها را در بر خواهد گرفت.
تغییرات طرح اولیه، بر روی ساختار ماده تاریک اثر می گذارند، و این مسئله نتیجتا به تغییر و دگرگونی عناصر زمین و ساختار عنصری کالبد زمین منجر خواهد شد. این مسئله از طرف دیگر واسط و مدیوم آگاهی ما را در حالیکه هنوز روی سیاره هستیم، تغییر می دهد، و ما را وادار می کند تا تطابق پیدا کنیم و راههای جدیدی برای ارتباط با زمین و اتصال با خانواده ستاره ای پیدا کنیم. تغییرات ساختاری به پرتالهای زمین هم گسترش می یابد و این تغییرات از طریق پرتالها به ساختارهای فراسیاره ای منظومه شمسی و فراتر از آن هم میرسد. همه سیستمهای ارتباطی که به این سطوح معماری سیاره متصل هستند، تحت نوسان و تغییر و بازآرایی قرار می گیرند، و در واقع ارتباط های بین ستاره ای بازسازی می شوند، این ارتباط ها پرتال های زمین را متصل می کند تا زمین با سیستم های ستاره ای چندگانه و اجرام آسمانی همراستا شود.
بعضی از این پلتفورم ها به این منظور ساخته شده اند تا انسانهایی که در نواحی مختلف فضا-زمان روی زمین هستند به جاهای دیگر منتقل شوند، و نتیجتا این پلتفورم ها در انتهای چرخه زمان کیهانی، تحت بازسازی ساختار فضا-زمان قرار خواهند گرفت. ذرات زیراتمی در مواد عنصری، تحت ساختار اتمی جدید، بازآرایی می شوند، در واقع این ذرات برای تطابق با تغییر کالبد سیاره ای به دنیای هارمونیک بعدی، بازسازی و بهینه می شوند. ذرات زیراتمی از اتمها بسیار کوچک تر هستند، و در واقع بازسازی و تغییر و تبدیل ذرات در مقیاس کوانتومی، توسط ذرات زیراتمی توضیح داده می شود. پس ذرات زیراتمی، مثل الکترون ها، پروتون ها و نوترون ها، اتم ها را میسازند و اتمها هم بلوک های مواد را تشکیل میدهند. وقتی ذرات زیراتمی بازسازی و بروز رسانی میشوند، این مسئله باعث تحریک فرآیند یونیزاسیون اتم هایی میشود که انرژی الکتریکی و یک سری از واکنش های شیمیایی را در بدن تولید می کنند.
بدن انسان وقتی در معرض سیگنال های الکترومغناطیسی قوی قرار می گیرد، یا در اثر فعالسازی کندالینی، قادر میشود تا پروسه یونیزاسیون بیولوژیکی را انجام بدهد که این مسئله باعث شکل گیری میدانهای پلاسما میشود. در فرآیند صعود کالبد انسان، یونیزاسیون باعث تولید نور پلاسمای فرکانس بالا شده تا فرآیند ساخت کالبد روحی پلاسمای مایع ادامه پیدا کند. به تدریج تا نقطه ای پیش خواهیم رفت که از سطح تنظیمات چاکرا در بدن نوری در قلمروهای پایین خلقت عبور کرده و ساختار بدن نوری پلاسما را میسازیم. این ساختار ( مرکابا)، در واقع یک وسیله نقلیه به شکل یک کالبد کرویست که می تواند میزبان آگاهی پلاسمای بالاتر شود. این حالت از ساختار بدن نوری، چاکراها یا کالبد کروی، در واقع دلالت دارد بر تفاوت بین تناسخ در تراکم های پایین فضا-زمان، و یا آزاد شدن از ساختارهای فضا-زمان سطح پایین و توانایی پرواز از طریق کالبد آگاهی به ورای منظومه خورشیدی.
کیهان شناسی ابعاد:
هدف اصلی ما وصل شدن به جنبه های ارتعاشی بالاتر خود از طریق قصد کردن برای ارتباط با کالبد نوری توسط افزایش آگاهی در مدیتیشن است. پس وقتی به روح و خود برتر و به جنبه های مختلف هویتهای انرژتیک- روحی خود فکر می کنیم، در واقع اینجاست که میتوانیم درکی از کیهانشناسی ابعاد و طیفهای فرکانسی ابعادی که وارد آگاهی ما میشوند، داشته باشیم. وقتی ما طیف امواج ابعاد را درک کنیم، و از چاکراها به عنوان یک مدل پایه استفاده کنیم، این مسئله به ما کمک خواهد کرد تا عملکرد هفت چاکرای اولیه را بهتر بفهمیم. پروسه صعود در واقع جمع کردن هویتهای مختلف از ابعاد مختلف هست و متمرکز کردن آنها در لحظه حال. ابعاد بالاتری که ما در حال دسترسی به آنها هستیم، در واقع مشخص کننده خطوط فضا-زمان آینده هستند. همینطور که وارد میدانهای انرژی بالاتر میشویم، از درون هر یک از فرکانسهای ساب هارمونیک در هر بعد عبور می کنیم.
عبور از ابعاد پایین به ابعاد بالا:
فرآیند حل کردن انرژیهای لایه های ابعاد پایین در میدان آگاهی و تبدیل ذرات آنها به فرکانسهای ابعاد بالاتر، فعالسازی ستاره ای نامیده میشود و قسمتی از پروسه صعود است. این دینامیک صعود انرژیست که باعث تکامل آگاهی به ابعاد بعدی میشود. این فعالسازی ستاره ای در واقع قسمتی از پروسه تکامل نور تلقی میشود.
کیهانشناسی زمان جهانی در دوازده بعد همزمان:
هر دنیای هارمونیک معادل سه تا از هویتهای روحی است، به این شکل:
آگاهی ما از طریق شخصیت در ابعاد ۱,۲,۳ از طریق روح در ابعاد ۴,۵,۶ از طریق خود برتر در ابعاد ۷,۸,۹ و از طریق آواتار کریستوس در ابعاد ۱۰,۱۱,۱۲ و آگاهی Founder در ابعاد ۱۳,۱۴,۱۵ تکامل پیدا می کند.
ابعاد:
ابعاد مختلف در واقع گروههای مختلف انرژی در قالب فرمهای هندسی فضا-زمان هستند و بر پایه واحدهای آگاهی کریستال صوت و نور ساخته شده اند که به آنها میدانهای مورفوژنتیک یا ساختارهای متبلور شبکه درخت ۱۲ شاخه ای گفته میشود. یک بعد در واقع یک فضای پر از یک فرکانس خاص و توالیهای تکرار شونده ای از امواج است.
_ ۱۲ بعد دنیای ما ( که به عنوان کالبد سیاره ای هم شناخته میشود)
_ هر بعد به یکی از لایه های بدن ما مرتبط است
_ هر بعد به یکی از شاخه های دی ان ای وصل است، که در طول پروسه صعود و دریافت فرکانس های جدید، به تدریج شاخه ها فعال میشوند.
_ هر چاکرا در بدن ما به یکی از لایه های نوری موجود در کالبد ما و در کالبد سیاره ای متصل است.
_ ابعاد ۱۳,۱۴,۱۵ مربوط به جهان های ترانس هارمونیک خارج از فضا-زمان هستند.
آواتار:
آواتار به آگاهی بعد دوازدهمی انسان گفته میشود، بالاترین تجلی آگاهی ساختار اصلی معنوی انسان. حالتی که انسان به میدان آگاهی کیهانی ( دی ان ای ۱۲ شاخه ای یا ماتریکس سیلیکات) دست پیدا می کند. همه ما دارای یک شکل آواتار Christos (نور ابدی درونی) هستیم و می توانیم این جنبه از هویتمان را در طی پروسه صعود فرا خوانی کنیم. این آگاهی متجلی، در واقع شکل سه گانه سطوح ماتریکس ذهن در ابعاد ۱۰,۱۱ و ۱۲ است. همچنین به عنوان سطح جهانی آگاهی شناخته می شود. برای ارتباط با فرکانس آواتار در روی زمین، ما باید محافظ بعد دوازدهمی را بسازیم و اشعه بعد دوازدهمی را از طریق شبکه درخت ۱۲ شاخه ای، به داخل بدن نوری جذب کنیم. وقتی ما تجسم آواتار را کامل کردیم، مرحله بعد Hieros Gamos (رستاخیز کامل بدن به نور ابدی christos و آگاهی کیهانی) می باشد، که باعث اتصال آگاهی داخلی Christos و آگاهی سوفیا Sophia در طی ازدواج مقدس با منبع ابدی آگاهی می شود. آواتار، عقل کل واحد است. آواتار، واقعیت انرژتیک واحد به عنوان میدان آگاهی، عقل کل خورشیدی، و نور ابدی درونیست و با فعال شدن آواتار تغییرات زیر انجام می شود:
با فعال شدن آواتار، آگاهی کیهانی و اطلاعات حافظه سلولی بیدار می شود. ارتباط با آگاهیهای فرا زمینی و بهره مند شدن از قانون وحدت ( طبق قانون وحدت همه چیز از انرژی هوشمند ساخته شده و جزیی از کل واحد است). تکنولوژی آواتار شروع به ترمیم ژنتیکی انسانها و غیر انسانها می کند. مسائل مربوط به ماتریکس های خلقت مثل مهندسی هولوگرافیک، واسطی بین بدن و عملکرد آگاهی می شوند. کامل شدن آگاهی دوگانه/قطبی که در دنیاهای پایینتر وجود دارند ( درک کاملی از حیله و فریب حاصل می شود). نابودی سطوح آگاهی آواتار در ماتریکس زمان کیهانی ما در زمانی انجام شد که گهواره تمدن لیرا ها ( اجداد انسانها) توسط جنگها و تجاوزات گروه اوریون با لیرا ها، نابود شد. این جنگهای کهکشانی، دی ان ای لیرا ها را که در واقع تجسم ماتریکس سیلیکات بود و ظرفیت زندگی به شکل آواتار انسانگونه کریستال را داشت، نابود کرد.
این خط زمانی در نابودی سیاره Lyra (سیاره تمدن لیرا )، زمانی بود که بذر جنگهای کهکشانی کاشته شد که در واقع جنگهایی بر علیه آگاهی دی ان ای انسان بودند، جنگهایی که در آنها آگاهی ضد کرایست بر علیه آگاهی ابدی درونی الهی یورش برد. پروسه کاشت بذر توسط نژادهای ریشه در سیاره زمین در حال بازسازی دی ان ای اصلی بوده، و اصلاح و ترمیم قسمتهایی که در طول جنگهای لیرا ها با گروه اوریون و نژادهای رپتیلیان، آسیب دیده اند. شبکه درخت ۱۲ شاخه ای توسط گروه لیرا- سیریوس طراحی شد تا به بازسازی ماتریکس سیلیکات آگاهی درونی آواتار اصلی انسان در جهان های هارمونیک پایین کمک کند. لزوما برای انجام این پروسه و بازیابی کدهای دزدیده شده و آسیب دیده در جنگ اوریون، برای ترمیم خرابیهای دی ان ای در تایم لاین های آینده، باید به تایم لاینهای گذشته برگشت.
بسیار مهم : شناخت و به یاد آوردن تاریخ کیهانی و مرور این جنگها و درک آنها توسط انسانها در ترمیم دی ان ای، بسیار مهم است.
خواص کریستالی بدن:
کالبد زمین و کالبد بدن انسان، درست مانند ساختار دی ان ای، دارای خواص و ویژگی های یک کریستال است.( کریستال دارای خواص دریافت و تقویت امواج است) ساختار کریستالی اصلی بدن انسان، در واقع همان سختار دی ان ای ماتریکس سیلیکات است، که از طریق اتصال با نور هیدروپلاسما ( کریستال مایع) در بدن فعال میشود. میدان انرژی بدن انسان شامل آرایه هایی از مراکز انرژی در حال ارتعاش است که در داخل یک ساختار چندبعدی کریستال قرار گرفته و دقیقا مانند یک شبکه کریستالی عمل می کند. همه لایه های مرتبط بهم در ماتریکس فیزیکی، مثل اندامها و سیستم غده ای، و همچنین ساختار اسکلت بدن، دارای خواص فیزوالکتریک ( یعنی خواصی که طبق آنها انرژی الکتریکی به انرژی مکانیکی تبدیل میشود) و کریستالیست. اساسا ساختار استخوانهای ما، یک ساختار جامد کریستالیست که به عنوان یک « دستگاه گیرنده فرکانسی » در سرتاسر ماتریکس بدن عمل می کند.
اهمیت این توضیحات در اینست که برای بازیابی تعادل انرژتیک و سلامتی باید درک کنیم که ما باید میزان زیادی از نیروی حیاتی را ذخیره کنیم تا این نیرو و انرژی بتواند در ساختار فیزیکی ما چرخش کند، که این میسر نمیشود مگر اینکه بفهمیم ما در واقع یک موجود کریستالی هستیم که از طریق خواص کریستالی با انرژیها سروکار داریم. اهمیت موضوع در اینست که هرچیزی در اطراف ما، از لحاظ انرژتیکی روی تعادل انرژتیکی ما تاثیر دارد. به این معنی که بدن انسان اساسا و دقیقا مانند یک کریستال، توانایی دریافت، جذب، تقویت و ذخیره طیفی از انرژیهای ارتعاشی را دارد که در سلامتی روحی و فیزیکی خیلی مهم است.
ماتریکس سیلیکات:
طرح ژنتیکی اصلی انسان طوری طراحی شده تا یک دی ان ای ۱۲ شاخه ای را بسازد و در آن صورت باعث سفرهای بین ابعاد میشود و این مسئله بدون آسیب به فرم بیولوژیکی انجام میشود. به این ساختار دی ان ای ۱۲ شاخه ای، دی ان ای خورشید کریستال یا الماس گفته میشود.
آلبیون:
Albion آلبیون ساختار دوجنسی انسان است که از دوازده کره درخت زندگی ساخته شده است، این ساختار در طول دوره تجاوز به سیاره و سقوط انسان، آسیب دید و در ابعاد پایینتر میدان زمین دفن شد و اکنون در حال بیدار شدن است. این ساختار اولیه و اصلی در کالبد زمین قرار دارد، و از نقشه اصلی کیهانی (نقشه ای که مایاها به آن اشاره کرده اند) بوجود آمده است. این نقشه در واقع طرح و برنامه و مسیرالهی را برای صعود انسانها به ماتریکس سیلیکات مشخص کرده و حاوی اطلاعات آسمانی و الهی برای تکامل انسان از طریق منظومه شمسی است. بیداری ساختار آلبیون در طی چند مرحله انجام میشود و اطلاعاتی که اخیرا از ستاره سیریوس و کانوپوس به زمین مخابره شده به نحوی هوشمندانه طراحی شده تا فعالسازی ذهن برتر در سراسر کالبد آلبیون در زمین را تحریک کند. این مسئله به آرامی تغییر در کالبد ذهنی زمین را شتاب میدهد تا منعکس کننده آگاهی ذهن برتر باشد که در واقع در مراحل پروسه بیداری آلبیون نمود پیدا می کند.
بذرهای زمینی و بذرهای ستارهای:
در تبار ژنتیکی انسانهای زمین، هفت نژاد ریشه و پنج نژاد اضافی وجود دارد که در خزانه ژنتیکی زمین قرار داده شده اند. این هفت نژاد ریشه، به نام بذرهای زمینی شناخته می شوند. هرکدام از این نژادهای ریشه بذر زمینی، از طریق چرخه های تکامل، به توسعه یکی از پنج شاخه اول دی ان ای در ساختار اصلی دی ان ای ۱۲ شاخه ای انسان کمک می کنند. پنج نژاد بعدی به نام نژادهای Cloister شناخته میشوند. وظیفه آنها اینست که پتانسیل دی ان ای ۱۲ شاخه ای را برای کل بشریت حفظ کنند و نمایانگر پیشرفت تکامل انسان باشند. نژادهای Cloister به نام استارسیدها شناخته میشوند.
بنابراین بذرهای زمینی قسمتی از چرخه تکاملی سیاره هستند که شاخه های اول تا پنجم دی ان ای را فعال کرده و سپس در هر شاخه، سطوحی از اطلاعات چندبعدی را برای نژادهای انسان روی زمین لنگر می کنند. و در مقابل، بذرهای ستارهای قسمتی از چرخه تکاملی سیاره هستند که شاخه های هفتم تا دوازدهم دی ان ای را حفظ می کنند تا ساختار الهی انسان از طریق چرخه های تکامل، دست نخورده باقی بماند. با وجود اینکه این شاخه های دی ان ای به شکل خفته هستند، اما پتانسیل ساختار الهی و خصوصیات روحی انسان را در قالب آواتار دی ان ای ۱۲ شاخه ای نگهداری می کنند. هر شاخه دی ان ای که فعال میشود در واقع ارتباط دارد با میدان های چندبعدی آگاهی قابل دسترس برای روح هنگامی که در قالب فیزیکی انسان تناسخ می کند.
دی ان ای میتوکاندریال (مادری):
دی ان ای میتوکاندریال بخش کوچکی از دی ان ای سلول است. بیشتر این دی ان ای در هسته سلول یافت می شود. در بیشتر گونه های روی زمین، از جمله انسان، دی ان ای میتوکاندریال فقط از طریق مادر به ارث می رسد. میتوکاندریا حاوی ماده ژنتیکی خاص خودش است، و از مکانیزم های خاص خودش برای تولید RNA ها و پروتئین های جدید بهره می گیرد. به این فرایند بیوسنتز می گوییم. بیوسنتز پروتئین فرایندی است که طی آن سلول های زیستی سری پروتئین های جدیدی تولید می کنند. در فقدان عملکرد مناسب دی ان ای میتوکاندریال، بشر نمی تواند پروتئین های جدید برای سنتز DNA تولید کند، و نیز نمی تواند سطح مناسب ATP (آدنوزین تریفوسفات) ذخیره کند، که برای تولید نور از سلول برای دربرگرفتن آگاهی روحانی مان نیاز است. بنابراین، به دلیل آسیب دیدن DNA میتوکاندریال بشریت به نحو فاجعه باری به مصرف کردن هر آنچه در دنیای خارج می یابد می پردازد تا بتواند خلأ انرژی موجود درون سلول هایش را پر کند.
به این دلیل که اطلاعات تاریخی و حافظه ما پاک شده است، از کار افتادگی دی ان ای میتوکاندریال از ما مخفی مانده است. این امر نتیجه مستقیم به سرقت رفتن دی ان ای مادرانه میتوکاندریال و ساختار پروتونی از زمین و جایگزین شدن نسخه ساختگی آن توسط بیگانه های منفی است که به آن «مادر سیاه» می گویند. بشریت از مادر حقیقی خود بر روی زمین محروم مانده است و این فقدان، اثرش را بر دی ان ای میتوکاندریال سلول های ما گذاشته است. این رویداد، تجاوز اتحادیه بیگانگان منفی NAA به لوگوس سیاره ای از طریق سلطه بر میادین مغناطیسی و magnetosphere محسوب می شود. هستی و وجود هر چیزی برمبنای اصل جنسیتی خلقت است. قانون طبیعی قطب ها، و این الگو مطلقا در همه انرژی ها و اشکال مادی وجود دارد. با به تعادل رساندن اصل جنسی که ذات آفرینش است، و درون هرچیز وجود دارد، اصل مادرانه و تعادل انرژی ها از طریق میادین مغناطیسی به هسته زمین باز می گردد. قدم بعدی ترمیم دی ان ای میتوکاندریال انسان خواهد بود.
ساخت موج سه گانه وسیکا پایسیس:
الگوی ۱۲:۱۲، معماری « الکتریکی اسپین ساعتگرد مردانه افقی ارگانیک» است که بایستی با معماری «مغناطیسی زنانه پادساعتگرد عمودی» ادغام شود. این ساختار عمودی زنانه، سیزدهمین مدار بیولوژیک است که فرکانس «کمان مادر» شناخته می شود.
ماتریکس مایکل قبلا با ساختار پایه ۱۱:۱۱ اسپین داشت و همچنین ۱۰:۱۰ معکوس، که این ساختار در ادغام میان الکترون و پروتون تداخل ایجاد می کرد و اجازه نمی داد انرژیهای مردانه و زنانه روی زمین به وحدت برسند. کنترل کنندگان زمین از این عدم تعادل میان نرخ اسپین الکترون و پروتون از طریق معماری غیر ارگانیک ( هندسه دوقطبی وسیکا پایسیس) بهره گرفتند. این معکوس سازی الگوهای اسپین و ایجاد الگوهای شکاف به طور دائم آگاهی ما را قطعه قطعه کردند. این شکاف جنسیتی مربوط به برنامه های بیچارگی جنسی sexual misery و شبکه معکوس سازی نفیلیم است که در میدان زمین قرار داده شده اند تا نژاد بشر را به لحاظ ژنتیکی تغییر دهند.
از آنجا که کد منبع یک « موج ترینیتی یا سه گانه» است و از طریق وحدت قطبیتها در دسترس قرار می گیرد، یعنی ادغام انرژیهای زنانه و مردانه، اتصال ما به منبع توسط «سرکوب پیوند مقدس زن و مرد» تعطیل شده است. پیوند مقدس، حق ذاتی و الهی ماست و این معماری ارگانیک حالا دارد به سیاره و نژاد ما باز می گردد که به آن Hieros Gamos می گویند. کریستالا، نامی است که به دوازده میدان مرکابای دوجنسی پایه کریستوس سوفیا اطلاق می شود که دستورالعمل همه میادین مرکابا در تمامی خطوط زمانی و تراکمها در تمام دنیاها را تشکیل میدهد. اسپیرال مرکابای بعددوازدهمی، در واقع اصل کریستالای مذکر است که در میادین خارجی توسط اسپیرال اصلی کریستالای مونث درونی، تولید می شود. که این اصل توسط «کمان مادر مقدس» به رنگ آکوامارین در دروازه سیزدهم تولید می شود. این دروازه، پرتال آکوا است که پنجره نوترونی را باز می کند و دریچه ای است به سوی هفت قلمروی بالاتر از طریق آندرومدا.
مفهوم پلاسما در پروسه صعود:
پلاسما در واقع یک سیستم الکترومغناطیسی است که از تعدادی ذره تشکیل شده و این مجموعه ذره ای، در حالت بار الکتریکی صفر قرار دارد. یا به عبارت دیگر گاز یونیزه شده ایست که از لحاظ الکتریکی در حالت خنثی قرار دارد، و از ذرات مثبت و منفی ای تشکیل شده که در قید همدیگر نیستند. پلاسما به شدت رساناست و جریان های الکتریکی را جابجا می کند و میدانهای مغناطیسی ایجاد می کند. به عنوان چهارمین حالت ماده شناخته میشود، نوعی گاز که شامل یونها و الکترون های آزاد است.
پلاسما با حرارت دادن یک گاز با انرژی بالا مثلا با سیگنالهای الکترومغناطیسی قوی بوجود می آید و این حرارت دادن باعث کاهش یا افزایش تعداد الکترونها میشود و باعث ایجاد ذرات باردار مثبت یا منفی میشود.
با سرد شدن پلاسما، یون های مثبت و الکترونها باهم ترکیب میشوند تا اتمها را شکل داده و در نهایت پلاسما تبدیل میشود به یک گاز معمولی. پلاسما دارای حرارت بالایی بوده و وقتی سرد میشود، بار الکتریکی خود را از دست میدهد و حالتش عوض میشود.
بدن انسان از اتمها و یونها تشکیل شده است. بنابراین قادر است تا پروسه یونیزه کردن بیولوژیکی را انجام بدهد و وقتی در معرض نیروهای خاصی قرار می گیرد، پلاسما تولید می کند.
مهم: در طول پروسه صعود، بدن انسان تحت تغییراتی قرار می گیرد و یک نور پلاسمای داخلی تولید می کند. به این طریق ساختار بدن نوری اثیری شکل می گیرد. ما در دنیای مادی باید انرژی ذخیره کنیم تا بتوانیم آگاهی خود را گسترش بدهیم. به این طریق میتوانیم با منبع، تبادل انرژی داشته باشیم. در هنگام مدیتیشن و ایجاد انرژی درونی، میتوانیم به تعادل برسیم و از نشت و هدر رفتن انرژی جلوگیری کنیم. از این طریق با ارتباط مستقیم با منبع میتوانیم انرژی درونی را برای ایجاد نور پلاسما بکار بگیریم. ساختار دی ان ای ماتریکس سیلیکات در واقع نقشه کریستال اصلی انسان است که وقتی اتصال با نور پلاسما انجام میشود، در بدن فعال خواهد شد.
در فیزیک، پلاسما به عنوان یک ماده جامد شناخته نمی شود. گرچه وقتی ذرات با پلاسما مخلوط میشوند، میتوانند حالتهای ماده القایی جامد پلاسمیک ایجاد کنند. اساسا این شرایط در پروسه گسترش آگاهی و صعود کالبدهای انسانی روی زمین هم انجام میشود. پلاسماها میتوانند از طریق اعمال نیروهای الکترومغناطیسی گرما و انرژی که توسط عملکرد طبیعی بیولوژیکی_زیستی بدن تولید میشوند، به ماده جامد تبدیل شوند.
پلاسما وقتی در معرض میدانهای مغناطیسی قرار می گیرد، ساختارهای رشته مانند یا تار مانند ایجاد می کند که آنها یک پیوستگی ایجاد می کنند و این مسئله باعث میشود با حالتهای دیگر ماده ارتباط نهادینه داشته باشند. بنابراین در پروسه صعود، وقتی انسان به تدریج توانایی تجلی نور پلاسما را گسترش میدهد، این رشته ها مستقیما به عنوان خطوط اتصال نوری ( مثل فیبرهای نوری) به همه چیز و همه کس وصل میشوند و تجلی کننده قانون وحدت میشوند.
بدین طریق ما پلاسمای جامد ایجاد می کنیم، که از طریق پروسه شگفت انگیز کیمیاگرانه صعود انسان انجام میشود. با افزایش آگاهی و انرژی، ذرات بدنمان را به نور پلاسما وصل می کنیم، تا الکترونها جذب ذرات شوند و شروع کنند به ساخت یک ساختار کریستالی پلاسمیک که رشته های نوری را تشکیل میدهند و با همه چیز در ارتباط مستقیم قرار می گیرند.
مسئله مهم اینست که یونها هم از طریق روشهای فیزیکی و هم شیمیایی در فرآیند یونیزاسیون تولید میشوند. پس بدن انسان وقتی در معرض سیگنالهای الکترومغناطیسی قوی یا همان کندالینی فعال شده قرار می گیرد، قادر میشود تا فرآیند یونیزاسیون بیولوژیکی را انجام داده و پلاسما تولید کند. در پروسه صعود، فرآیند یونیزاسیون، فرکانسهای بالای نور پلاسما را ایجاد می کند تا نهایتا بدن روحی پلاسمیک مایع ساخته شود.
صعود:
در مدل صعود، ما با ۱۵ موج از طیفهای فرکانسی مختلف سروکار داریم که مستقیما با اشعه های کیهانی و ابعاد زمان مرتبط هستند، و مراکز انرژی ما که چاکرا نام دارند، به این ابعاد زمان که در جهانهای چندبعدی قرار دارند، متصل هستند. ۹ لایه اول طیف فرکانسی، که جریان های کندالینی نامیده می شوند، شامل سطوح جریان های ذرات پایین هستند که جهان مادی فیزیکی را میسازند. بعد از این ۹ بعد، ابعاد ضد ذره وجود دارند، که در واقع فرمهای ساختار نور پلاسمای مایع یا جریان های هیدروپلاسما هستند.
مقدار انرژی ذخیره شده در جریان کندالینی فرد، وابسته به ظرفیت کد ژنتیکی است و برای نگهداری انرژی آگاهی بالاتر است. انرژیهای روحی ای که نمی توانند برای فعالسازی، بخشی از دی ان ای شوند، در داخل مرکز کندالینی که در انتهای ستون فقرات قرار دارد ذخیره می شوند. در طول دوران های مختلف حمله اتحادیه بیگانگان منفی و آسیب به DNA که از طریق تجاوز و سواستفاده هوشهای مصنوعی و انواع مختلف آزار و اذیت از طریق کنترل ذهن و جنگهای ضد کرایست صورت گرفته، بیشتر انرژی کندالینی در میدان انرژی انسانها خفته و غیر فعال شده است. صعود و تعالی روحی در واقع افزایش گسترش آگاهی و دسترسی و پایین آوردن انرژیهای روحی بدنهای ابعاد بالاتر به داخل بدن فیزیکی است که این دو همزمان انجام می شود.
این اتفاق از طریق فرآیند بیداری کندالینی در انتهای ستون فقرات انجام میشود، که این انرژی را از مرکز ستون فقرات به چاکرای تاجی میفرستد. صعود در واقع یک تغییر در طیف فرکانسیست که از طریق بیداری بیولوژیکی کندالینی انجام میشود و یک تغییر در تمرکز آگاهی را به دنبال دارد. صعود یعنی حرکت آگاهی از یک واقعیت به واقعیتی دیگر، و از آنجاییکه که واقعیت همان بعد است، چیزی که ما در طول فرآیند صعود تجربه می کنیم در واقع یک تغییر بعد کامل است. برای انجام این تغییر آگاهی، ما باید روش فکر کردن را با اهداف روحی و ذات آسمانی هماهنگ کنیم. وقتی که ما از چگونگی کارکرد بدن نوری و میدان های انرژی و طیف فرکانسی ای که بر آگاهی تاثیر دارد مطلع میشویم، این مسئله به ما کمک می کند تا بفهمیم که هر چیزی که در اطراف ما و درون ما وجود دارد، در واقع اشکال انرژی و کیفیتهای ارتعاشی و فرکانس هستند. جریان انرژی نیروی حیاتی که فرآیند ساخت ابعاد در ۹ بعد اول را بر عهده دارد، انرژی کندالینی یا اسپیرال (مارپیچ حلزونی) کندالینی نامیده می شود.
چاکراهای ضد ذره: بدن فیزیکی دارای هفت چاکرای ذره اولیه میباشد که با چاکراهای ضد ذره از طریق اتحاد با بدن مونادیک و روحی ترکیب میشوند که این عمل در واقع پروسه صعود روحی را شکل میدهد.
این چاکراهای ضد ذره بنام چاکراهای مورفوژنتیک شناخته میشوند که اصولا در حالت غیر فعال هستند تا وقتی که در طی مراحل پروسه صعود از طریق فعالسازی چاکرای تاجی یا در هنگام کار با سپر محافظ ۱۲ بعدی، بیدار شوند.
لیزا رنی