فیزیک صعود: رسیدن به سرعت گریز
بخش ۱
پدر تجربیات خارج از بدن، رابرت مونرو، فرایند صعود را به عنوان “سرعت گریز” توصیف کرد. اگرچه این عبارت به علت معنای ضمنی اش میتواند نگران کننده باشد اما مفهوم آن ریشه در علم فیزیک دارد.
در فیزیک، سرعت گریز، حداقل سرعت مورد نیاز برای یک شئ آزادِ پرتاب نشده است تا بتواند از اثر گرانشیِ یک جسم سنگین فرار کند. یعنی در نهایت به فاصله نامحدودی از آن جسم بزرگ برسد.
سرعت گریز، با افزایش جرم آن جسم سنگین افزایش پیدا میکند، و با افزایش فاصله شئِ درحال گریز از مرکزِ آن جسم بزرگ، کاهش مییابد.
برای آنکه یک موجود قادر باشد فضا-زمان زمین را تجربه کند، وارد اثر گرانشی زمین میشود، اما اثر گرانشی زمین چیزی بیش از جرم خود سیاره است؛ بلکه شامل همه سیستم های زندگیِ روی سیاره از جمله فرم های فکری مسلط، باورها، ساختارهای اجتماعی، زمان خطی و شرایط احساسی موجود است.
این موضوع یعنی موجوداتی که نرخ ارتعاش سریعتری از سیستم حیات روی زمین دارند برای تجربه زندگی در زمین بعد سومی بایستی میزان ارتعاش خودشان را کاهش دهند. این کاهش فرکانس باعث میشود وجودشان قطعه قطعه (فرگمنت) شود تا بتوانند هویت انسانی داشته باشند. میتوانیم این فرایند را شکلی از فراموشی روحی بدانیم که ایجاد میشود تا بتوانیم به متراکم ترین لایه های هستی دسترسی داشته باشیم.
اما زندگی های متعدد در هویت انسانی بعد سومی که شامل احساسات سنگین، ترومای پردازش نشده و اثرات کارمیک است، باعث ایجاد فراموشی بیشتر میشود تا جایی که به پایینترین درجه متافیزیکی سقوط میکنیم.
برخی رویدادهای فاجعه بار و مخرب درون ذهن/بدن ذخیره و ثبت میشوند و قابلیت پردازش و تحلیل شدن ندارند مگر در چندین زندگی بعدتر، هنگامی که تناسخی پیش میآید که درمان و هیلینگ در آن میسر است.
اساسا سفر به قلمروهای متراکم تر به معنی از دست دادن مقدار زیادی از روح است، این موضوع پس از یک رویداد تروماتیک رخ میدهد، یعنی وقتی که جنبه ای از ذات ما دیگر به قدر کافی احساس امنیت نمیکند که تجسم داشته باشد و از روح جدا میشود، که این یک مکانیزم بقا است. این جنبه های جداشده از تمامیت ما شامل نیروی زندگی خلاق و حیات هستند. هر یک، بُعد و دایمنشن خودش است که به تمامیت وجود ما کمک میکند. از دست دادن روح چند شکل به خود میگیرد. برخی از تجلیات کمتر شناخته شده آن شامل رنج اگزیستانسیال (وجودی)، غم غیرقابل توضیح، بی حسی و اضطراب است. در واقع بازیابی روح یکی از شایع ترین خدماتی است که مراجعین من در طول جلسات انرژی درمانی (هیلینگ) مایلند به آن بپردازند. کار بسیار با ارزش رابرت مونرو در ارتباط با حوزه حالات خارج از بدن، به طور گسترده ای عنصر اعتیادآور تجربه انسانی را مستند کرد که کلید بزرگ مفقود در معادله چگونگی ایجاد اعتیاد است.
از دست دادن روح، تولید اعتیاد میکند.
و علاوه بر آن، از دست دادن روح باعث ایجاد فراموشی میشود. از دیدگاهی شامانیک این چیزی است که ما را در چرخه “کار ناتمام” نگه میدارد، و دلیل عدم توانایی ما در پیشروی است. حتی اگر تلاش بکنیم هم قادر به انجام این کار نیستیم، چراکه آن جنبه ها درون خودشان نور ذات ما را دارند و ترک کردن آنها در اینجا باعث میشود که این قلمروها ما را مانند مغناطیس جذب کنند، تا زمانی که بتوانیم آنها را بازیابی کنیم و مجددا به دست آورده شوند. سرعت گریز چیزی نیست مگر یکپارچه سازی همه جنبه های ما به درون موجودیت مولتی دیمنشنال و چندبعدیمان.
هنگامی که اعماق این فضا-زمان مورد کنکاش و کاوش قرار گرفته است، خویشتن بالاتر حرکت را معکوس کرده یعنی از تقطیع و تجزیه به بیداری و یکپارچگی. بیداری در واقع میتواند هیلینگ و درمان نیز خوانده شود، به همین دلیل است که مضمون هیلینگ/درمان در طول تحولات بزرگ آگاهی مانند آنچه اکنون، بسیاری روی زمین تجربه میکنند، اینقدر شایع است. هیلینگ حرکت رو به بالای میدان انرژی ما به سمت آگاهی است، و اینگونه است که ما نرخ ارتعاش اولیه خودمان را به سطح قبل از نزول به این تراکم در سیستم حیات روی زمین افزایش میدهیم. هنگامی که جنبه های [روحی از دست رفته] ما جمع آوری و مجددا از طریق هیلینگ یکپارچه سازی شوند، نرخ ارتعاش ما شتاب میگیرد و جریان انرژی به عنوان سوختی برای توجه ما به بعد دیگری از واقعیت، مهار میشود و تحت کنترل در میآید.
بخش ۲ (این بخش خلاصه ای از باقی نکات موجود در مقاله اصلی است که لینکش در انتهای متن وجود دارد)
این مسأله معنای کاملا جدیدی به عبارت “به سبکی پر” میبخشد.
عبور روح به دنیای زیرین برای وارد شدن به زندگیِ پس از مرگ در اساطیر مصر باستان به نوعی با این مفهوم موازی است. چراکه قضاوت اصلی به وسیله قیاس وزن قلبِ شخص متوفا در برابر یک پر انجام میشد.
دستیابی به سرعت گریز:
۱. درمان کردن احساسات سنگینی که باعث پراکنده شدن [و هدررفت] انرژی اولیه میشوند.
انرژی اولیه، نیروی حیاتی خلاق ما است که به عنوان انرژیِ در حرکت (ایموشن) یا همان «احساس» ابراز میشود. بار احساسی سنگین که عمدتا شامل احساسات منفی و انباشته شده است، باعث تحریف شدن میدان انرژی ما و ایجاد ناهماهنگی میشود.
۲. آگاه بودن از امیال و خواسته های برآورده نشده.
اینها قدرتمندترین جاذبه هایی هستند که مانند مغناطیس ما را به این فاز آگاهی [بعد سومی] جذب میکنند.
۳. رها کردن وابستگی های ایگو:
تفاوت بین خواست ها و وابستگی های ایگو، این است که خواست ها در واقع سیستم جهتیابی اراده ما هستند، درحالیکه وابستگی های ایگو زمانی شکل میگیرند که ما با خودمان مانند یک شئ رفتار میکنیم.
۴. تا آنجا که ممکن است توهمات و سیستم های اعتقادی را تشخیص بدهیم و رها کنیم:
اکثریت باورهای ما مملو از ناهماهنگی است تا جایی که میتوان هیلینگ و درمان را سفری برای حل این ناهماهنگی ها دانست. این باورها مرتبا با یکدیگر در چالش و تنش هستند اما به طرز فوق العاده ای سرسخت و محکم نیز میباشند.
۵- درمان کردن شرم/احساس گناه
هیولای شرم واقعی است، و باعث سنگینی ما میشود. در نهایت، احساس شرم همان ترس از قطع اتصال است. و ریشه در این باور دارد که ما ایرادی اساسی داریم، و این نگرش حس کم ارزش بودن را تقویت میکند. اما معنای اسوتریک [سری و درونی] این تخریب این است که، این شرم، درست مانند ترس، منبع مطلوب غذای انرژتیک برخی موجودات فرابعدی است که از نیروی حیاتی ما تغذیه میکنند. این مسأله هنگامی برطرف میشود که با احساسات آزاردهنده ای که شرم ایجاد میکند مواجه شویم و همه وجوه خودمان را بپذیریم.
همه روشهای بالا راههای قدرتمندی هستند که میتوانند به ما کمک کنند که فاز بعدسومی آگاهی را رها کنیم. اینها اعمال محوری برای موجودات در حال صعود هستند تا بتوانند نرخ ارتعاش خودشان را شتاب ببخشند و کل وجود خودشان را به قلمروهای جدید تجربه و وجود ارتقا دهند.
منبع:
https://collective-spark.xyz/the-physics-of-ascension-achieving-escape-velocity